ایمان گادژی کیست؟ (بیوگرافی و داستان موفقیتش)

ایمان گادژی

این بار قصد داریم از کسی بگوییم که در سنین کم و با سرعت زیاد به یک میلیونر تبدیل شود و مجله ذهن کوک این بار از ایمان گادژی برای شما مقاله نوشته است.

ایمان گاجی در ۱۸ سالگی با تکان دادن آژانس و صنعت آموزش الکترونیکی از دبیرستان انصراف داد و به درآمد ۱ میلیون دلاری رسید.
سلام، نام من ایمان گاجی است و می خواهم داستان زندگی و تولد رشدیوراجنسی خود را به اشتراک بگذارم.

قبل از شروع، یک نکته وجود دارد که می‌خواهم به خاطر داشته باشید: من در حال انجام یک ماموریت اصلاح نظام آموزشی هستم. این ماموریتی است که بر هر تصمیمی در زندگی من حاکم است. شما می خواهید بفهمید که چرا…

روزهای اول زندگی ایمان گادژی

داستان من در شهر کوچکی در جنوب روسیه به نام Dagestanskiye Ogni شروع می شود.

من در آنجا از یک مادر مجرد به دنیا آمدم – پدرم، یک معتاد سوء مصرف الکل، مدتها قبل از تولد من آنجا را ترک کرد.

ما در فقر پس از اتحاد جماهیر شوروی با هم زندگی می کردیم و مادرم – بهترین دوست و قهرمان من – برای مراقبت از من سه شغل کار می کرد – بنابراین من بیشتر وقتم را با مادربزرگم می گذراندم.

سپس…

یک روز مادرم به خانه آمد و به من گفت که قرار است در لندن زندگی کنیم. من معنی این را نفهمیدم اما به زودی اولین پرواز خود را انجام دادم و در بریتانیای کبیر فرود آمدم.

این چرخش باورنکردنی زمانی اتفاق افتاد که مادرم با ناپدری ام دور هم جمع شدند – آنها در مسکو ملاقات کرده بودند و چند ماه با هم قرار گذاشتند و او تصمیم گرفته بود که ما با او در لندن زندگی کنیم.

بنابراین در عرض یک ماه همه چیز برای ما تغییر کرد. ما از نداشتن توالت داخل خانه به زندگی در یکی از منحصر به فرد ترین مناطق شهر تبدیل شدیم. من در نهایت به یک مدرسه خصوصی نخبگان رفتم و تنها چند ماه پیش زندگی ای را داشتم که برای مادرم غیرقابل تصور بود.

البته، اگر داستان به اینجا ختم می‌شد، شما اینجا نبودید، این وب‌سایت وجود نداشت و من هم اکنون در دانشگاه در همان مسیری بودم که همه دوستانم داشتند.

اما اینطور نیست…

روزهای تاریک زندگی ایمان

خیلی سریع، دوران کودکی من شروع به محو شدن کرد. مادرم از پدر ناتنی ام جدا شد و ما دوباره به زندگی قبلی خود فرو رفتیم: او به طور کامل ارتباط ما را قطع کرد.

در چهارده سالگی با بار هولناکی مواجه شدم: مراقبت از خودم و مادرم.

بنابراین من اولین کسب و کارم را شروع کردم…

اولین مشاغل (شکست خورده)

علیرغم اینکه رویای کودکی من را وادار می کرد تا به عنوان یک فوتبالیست حرفه ای برسم، در 15 سالگی متوجه شدم که به اندازه کافی خوب نیستم.

وقت آن بود که راه دیگری برای کسب درآمد پیدا کنیم.

بنابراین من در اینستاگرام شروع کردم. خرید و فروش اکانت. برای یک نوجوان 15 ساله هم پول مناسبی به دست آوردم! و سپس، در یک تصمیم بد، با سرمایه گذاری در یک حساب که به طور چشمگیری شکست خورد، همه چیز را از دست داد.

 

من که دلسرد نشدم، ناامیدانه به دنبال یافتن راه های جدید برای کسب درآمد شدم. من واقعاً به تناسب اندام علاقه داشتم و روزها و شب ها را صرف مطالعه دستورالعمل های تمرین شخصی می کردم، سپس والدین دوستانم را آزار می دادم تا به من اجازه دهند آنها را آموزش دهم!

من با انجام این کار ماهی دو صد پوند درآمد داشتم و فکر می کردم یک تاجر واقعی هستم. بنابراین من روی خودم سرمایه گذاری کردم و اولین دوربینم را خریدم: یک Canon 400 پوندی.

من از آن استفاده نکردم  از آن سوء استفاده کردم، هر جا که می‌توانستم آن‌ها را راه‌اندازی کردم و سعی کردم یک کاردستی جدید یاد بگیرم.

در همین حال، من یک موج مغزی دیگر داشتم. من هنوز در آن زمان فوتبال نیمه حرفه ای بازی می کردم و با دانستن کمی در مورد شبکه های اجتماعی، همیشه به صاحب باشگاه گفته بودم که کانال های آنها چقدر ضعیف است و چگونه می توانم کارم را بهتر انجام دهم.

در نهایت صاحبش از خود گذشت…

گفت: باشه ایمان، چرا محتوا و شبکه های اجتماعی ما را مدیریت نمی کنی؟

و قبل از اینکه بتوانم بگویم بله، او گفت “و چقدر هزینه دارد؟”

متعجب؟

چقدر هزینه دارد؟ من کاملاً ایده ای نداشتم که شما می توانید شرکت ها را برای مدیریت رسانه های اجتماعی خود هزینه کنید.

بنابراین من کاملاً به خودم لعنت زدم و به او گفتم که در این مورد با او باز خواهم گشت.

مغزم را جمع کردم، کمی تحقیق کردم که مبلغ کلان 75 پوند در هفته بود. بله… اولین مشتری هر آژانس من 300 پوند در ماه بود.

 

واقعاً مهم نبود که اولین نگهدارنده 1 پوند در ظهر بود یا 300 پوند در هر شب. این بزرگترین هدیه ای را که در آن زمان می توانستم دریافت کنم به من داد، امید.

این اولین بار در زندگی ام بود که درآمد مکرر داشتم و در نهایت می توانستم بگویم «مشتری من» (چیزی که تا به امروز هنوز به نظرم جالب است).

نقطه عطف زندگی گادژی

هفت ماه تمام طول کشید تا مشتری بعدی ام را پیدا کنم. بسیاری از مردم در آن مرحله تسلیم می شدند … اما من درگیر بودم.

من به فشار و فشار ادامه دادم تا اینکه در نهایت با شرکتی به نام افلت ملاقات کردم.

به دفتر مجلل آنها در لندن آمدم و فوراً احساس لرز در ستون فقراتم کردم. در پایان جلسه، بنیانگذار (شان) از من خواست تا یک پیشنهاد ارسال کنم.

اکنون کمی بیشتر در مورد اینکه چه چیزی می‌توانم شارژ کنم و شرکت‌های دیگر نیز چه کار می‌کنند، داشتم، بنابراین پیشنهادی را برای 1900 پوند در ماه ارسال کردم، رقمی که با انتظارات مذاکره به چیزی در حدود 1000 پوند کاهش یافت.

در حالی که در کلاس درس در مدرسه نشسته بودم، آن را فرستادم. همانطور که برای استراحت ناهار رفتم، ایمیلم را تازه کردم و شان تنها با دو کلمه پاسخ داده بود… “به من زنگ بزن”.

به یاد دارم که در حاشیه خیابان بیرون از مدرسه نشسته بودم و از تلفنم به عنوان یک کانون استفاده می کردم و کامپیوترم در مقابلم بود. شان برخی از مسائل لجستیکی را پشت سر گذاشت اما در نهایت با… “خوب، بیایید انجامش دهیم” به پایان رسید.

 

چیزی را که می شنیدم باور نمی کردم

دویدم داخل به کافه تریا و بهترین دوستم را در آغوش گرفتم. تمام سالن به من نگاه کردند که من فریاد می زدم و پیروزی را فریاد می زدم.

این نقطه عطفی در کار آژانس من بود.

قرار بود دو هفته بعد از این هم دیوانه کننده تر باشد. من مشتری دومم را به مبلغ 1500 پوند و سپس با مشتری دیگرم به مبلغ 750 پوند قراردادم. در عرض 14 روز از 300 پوند در بعد از ظهر با یک مشتری بسیار ارزان قیمت (که بلافاصله پس از آن کم کردم) به 4150 پوند در ماه با سه مشتری در حالی که هنوز در دبیرستان بودم رسیدم.

این ضربه ای بود که من به آن نیاز داشتم و می دانستم که زمان آن رسیده است که به قولی که تقریباً 3 هفته قبل به خودم داده بودم عمل کنم.

تبدیل شدن به ترک تحصیل در دبیرستان

سه هفته قبل از امضای قرارداد با افلت، به خودم قول دادم که اگر بتوانم به اندازه کافی مشتری با یک نگهدارنده ماهانه برای پوشش هزینه های سربار به اضافه اجاره بها (که در آن زمان مجبور به پرداخت آن نبودم) داشته باشم، تحصیل را رها خواهم کرد.

پس از امضای قرارداد با افلت و دو مشتری در عرض 14 روز، من شماره مورد نیاز خود را برای انصراف از آن ثبت کردم. حالا کابوس لجستیکی رفتن به شورا، التماس با مدرسه و یافتن راهی برای ترک تحصیل در 17 سالگی فرا رسید.

بعد از 2-3 هفته کار را انجام داده بودم و برای آخرین روز زندگی ام به مدرسه می آمدم.

هرگز در زندگی ام بیشتر از زمانی که ترک تحصیل کردم، احساس اضطراب و تردید نکرده ام.

یادم می‌آید که در اطراف بولتون‌ها در لندن قدم می‌زدم و به خانه‌های پر از اشک نگاه می‌کردم و به این فکر می‌کردم که آیا می‌خواهم تحصیلاتی را که مادرم تمام زندگی‌اش را برای آن فدا کرده بود دور بریزم.

ساخت آژانس واقعی

مدت زیادی پس از انصراف، من مشتریان بیشتری پیدا کردم: ZebraFuel و FuroSystems. در این مرحله، من از آستانه شش رقمی فراتر بودم و کاملاً روی ابرها راه می رفتم.

سپس همه چیز به هم ریخت.

شروع به از دست دادن مشتریان کردم.

هیچ راهی برای اثبات بازگشت سرمایه نداشتم – مدیریت رسانه های اجتماعی را ارائه می دادم و با خوشحالی از “لایک ها” و “فالوورها” گزارش می دادم.

برای مشتریان من، به نظر می رسید که تنها یک راه برای رشد آشکار کسب و کارشان با استفاده از رسانه های اجتماعی وجود دارد.

بنابراین من شش ماه آینده را صرف فروش خدمات تبلیغات فیس بوک می کنم و هر بار شکست می خورم.

من تمام تلاشم را کردم تا به نتیجه برسد: همه دوره ها را خریدم و با تعدادی مربی کار کردم.

فقط زمانی بود که یک روز لپ‌تاپم را روشن کردم و «اکسپدیا» را تایپ کردم تا یک تعطیلات غافلگیرکننده برای مادرم رزرو کنم، وقتی دیدم که Expedia در آن سال با یک عملیات فوق‌العاده ناب 10 میلیارد دلار درآمد داشته است.

همانطور که شروع به خواندن مقاله کردم، برایم مشخص شد که مدل کسب و کار Expedia چیست: مشتری را با خدمات مرتبط کنید و آن را تحت تجربه “Expedia” قرار دهید. Expedia مالک صفر هواپیما و صفر هتل بود، اما سود بیشتری نسبت به مشاغلی داشت!

در آن لحظه کلیک کرد. من در واقع مجبور نبودم خدمات تبلیغات فیس بوک را خودم ارائه دهم، می توانستم شخص دیگری را برای ارائه آن وادار کنم و می توانستم روی فروش و عملیات تمرکز کنم. بهترین چیز این است که من بیشتر سود را به خانه می برم…

شروع چشم انداز من

همانطور که آژانس من رشد کرد، و من از ثروت جدیدم دوری نداشتم، چند نفر متوجه شدند که اوضاع برای من چقدر خوب پیش می رود: مدتی بود که زندگی ام را در اینستاگرام و یوتیوب مستند می کردم.

و سپس یک روز، با یکی از مشترکین یوتیوب ملاقات کردم و او از من پرسید که آیا می توانم به او نشان دهم که چگونه آژانسم را ساخته ام.

البته به او گفتم، اما او اصرار داشت که از من بپرسد “در یک ساعت چقدر شارژ می کنی؟”

این برای من کاملاً جدید بود. من قبلاً به شرکت‌ها خدمات ارائه می‌دادم، اما هرگز در مورد چگونگی رشد یک آژانس با من مشورت نشده بود – این امر پوچ به نظر می‌رسید!

اما من پاسخ دادم “100 پوند”.

همان دانش آموز، تنها پس از دو ساعت از «مربیگری» من، اولین مشتری 1500 دلاری خود را امضا کرد.

این به معنای دو چیز بود:

کم شارژ بودم
من می توانم یک آژانس ایجاد کنم و به دیگران یاد بدهم که چگونه این کار را انجام دهند
و پسر من…

اما تنها زمان زیادی در روز وجود دارد که می‌توانید به آموزش دیگران اختصاص دهید بدون اینکه فراموش کنید خودتان چگونه این کار را انجام دهید، بنابراین من یک راه حل ابداع کردم. یک برنامه – یک فرمول ساده و گام به گام که هر کسی می تواند برای ایجاد آژانس خود از آن پیروی کند. و بنابراین، در 1 فوریه 2018 پس از کار با یک گروه آزمایشی متشکل از 50 دانش آموز، Six Figure SMMA را منتشر کردم.

اصلاح یک سیستم
نتایج.

ناگهان چیزی بسیار بزرگتر از خودم خلق کرده بودم.

در عرض دوازده ماه پس از انتشار دوره، ما بیش از 1100 مشتری ثبت نام کردیم.

این با همسویی شدید اشتیاق و هدف من مصادف شد. من متوجه شدم که بیشتر مشکلاتی که دنیای مدرن ما با آن مواجه است با آموزش صحیح قابل حل است.

اکثر مردم نمی توانند به وفور کار کنند، اگر به نحوه پرداخت صورت حساب خود فکر می کنند، نمی توانند به جهان کمک کنند.

من با خودم متعهد شدم که از تجربه و استعدادم برای ایجاد دوره های آنلاین واقعی و قابل اجرا استفاده کنم و آموزش را از طریق آموزش الکترونیکی متحول کنم.

این بدان معنا نیست که من نمایندگی خود را رها کردم. این که برخی از “گوروها” با خوشحالی از چیزی که ادعا می کنند در آن متخصص هستند فرار می کنند، همیشه برای من آزار دهنده است.

به همین دلیل است که من هنوز آژانسم را اداره می کنم

cy – و همچنان به تولید 45000 دلار در دقیقه + سود ادامه می دهد.

تا زمانی که تدریس می کنم، قبل از اینکه به دانش آموزان اجازه بدهم ریسک کنند، درس خود را روی خودم آزمایش خواهم کرد.

یک شرکت و چشم انداز
در سال 2019، GrowYourAgency.com متولد شد.

این ادغام دوره هایی بود که قبلا ارائه کرده بودم و خانه جدید آژانس جوجه کشی، برنامه شاخص ما.

GrowYourAgency.com اکنون با یک ماموریت واحد عمل می کند که از ماموریت من گسترش یافته است: اصلاح سیستم آموزشی با ایجاد بهترین برنامه های آنلاین که جهان تاکنون دیده است.

اما با وفادار ماندن به اخلاق و رویکرد حلقه کامل خود، یک قدم جلوتر خواهیم رفت. من متعهد شده ام که 10 درصد از سود سالانه خود را برای ساخت مدارس در کشورهای در حال توسعه مصرف کنم –

من متعهد شده ام که 10 درصد از سود سالانه شرکت را بردارم و پول را مستقیماً در ساخت مدارس در کشورهای توسعه نیافته صرف کنم.

کار ناتمام
این یک سفر جهنمی بود، اما من تازه شروع کرده ام.

GrowYourAgency.com منفجر می شود – و یک نفر است که می خواهم با آن رشد کنم.

شما.

همه چیز از اینجا شروع می شود:

https://growyouragency.com/free-training

شروع کنید.
بیاموزید که چگونه امروز یک آژانس بازاریابی آنلاین را با صفر دلار، تجربه صفر و تخصص صفر راه اندازی و مقیاس کنید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد
خانه
حساب کاربری من
0
سبد خرید
تمام محصولات
کیف پول من